در طول این سالها، سری Oceanhorn در یافتن راههای جدید برای تقلید از مراحل مختلف چرخه موفقیت Zelda کار بسیار خوبی انجام داده است. اولین نسخه Oceanhorn قطعاً مدیون The Legend of Zelda: A Link Between Worlds بود، در حالی که نسخه دوم، منابع خود را بهروزرسانی کرد تا بازیهای مدرنتر Zelda مانند Breath of the Wild را در بر بگیرد. در حالی که هیچکدام از این دو بازی آنقدرها هم بدیع به نظر نمیرسیدند، من عاشق هر دو بازی بودم و علاقهمند بودم ببینم سومین بازی این سری، Oceanhorn: Chronos Dungeon، اوضاع را به کجا میبرد. برای مطالعه این مقاله نقد و بررسی در ادامه مطلب در Pars Joy ما را همراهی کنید.
Oceanhorn: Chronos Dungeon فصل جدیدی از دنیای Oceanhorn است که ۲۰۰ سال پس از وقایع Oceanhorn 2 اتفاق میافتد. مدت زیادی از زمانی که شهر سفید از چهره گایا محو شد، میگذرد و پادشاهی آرکادیا که زمانی باشکوه بود، به صدها جزیره دریای ناشناخته تبدیل شده است. در این شرایط چهار ماجراجوی ما، سفری را برای بازگرداندن جهان به شکوه سابق خود آغاز کردهاند.
آنها به دنبال شایعات و پیشگوییها، راهی به یک مجموعه زیرزمینی افسانهای به نام Chronos Dungeon پیدا کردهاند. در اعماق زمین، جایی پنهان، Paradigm Hourglass نهفته است، شیئی به اندازه کافی قدرتمند که میتواند تاریخ را تغییر دهد. آیا مسیر رسیدن به طبقه پایین را پیدا خواهید کرد و چه چالشهایی در Chronos Dungeon در انتظار شما هستند؟
در ابتدا ممکن است به ظاهر این بازی نگاه کنید و نمای بالا به پایین و گرافیک پیکسلی آن را ببینید و فکر کنید که این فرنچایز به سمت سبک رترو روی آورده و برای الهام گرفتن به نسخه های اولیهی سری زلدا تکیه میکند. اگرچه این موضوع تا حدودی درست است – قطعاً بیشتر از هر یک از بازیهای قبلی Oceanhorn حال و هوای رترو دارد – اما در عین حال کاملاً اشتباه است. Oceanhorn: Chronos Dungeon شبیه هر تعداد از بازیهای خزنده در سیاهچال از دهههای پیش است – و این بزرگترین مشکل آن است.
Oceanhorn: Chronos Dungeon بخشی از زیرمجموعه بازیهای روگلایک است که به یک بازی کلاسیک بازمیگردد، که در آن تیمی از شخصیتها ماموریتی را بر عهده میگیرند و بازیکن برای رویارویی با چالشهای مختلف، شخصیت خود را تغییر میدهد. شما در نقش یک شوالیه، یک شکارچی، یک جادوگر یا یک استاد بزرگ هستید که هر کدام سلاحهای متفاوت و نقاط قوت و ضعف خود را دارند. هدف آنها کاوش در سیاهچاله Chronos برای یافتن ساعت شنی پارادایم است، شیئی که به اندازه کافی قدرتمند است تا مسیر تاریخ را تغییر دهد. در این مسیر هیولاهای زیادی برای مبارزه و باس فایت های چالشبرانگیزی وجود دارند.
به طرز عجیبی، با کپی نکردن مستقیم از زلدا، Oceanhorn هویت خود را از دست داده است. در حالی که بازیهای Oceanhorn پیش از این به عنوان «زلدا، اما نه کاملاً» جایگاه خود را تثبیت کرده بودند، Oceanhorn: Chronos Dungeon کاملاً کلیشهای به نظر میرسد – با وجود این واقعیت که هدف در اینجا یافتن ساعت شنی Paradigm است که نام آن شباهت زیادی به طرح داستانی زلدا دارد.
شما و گروهتان در مجموعهای از سیاهچالها رقابت می کنید، هر چیزی را که سر راهتان قرار میگیرد، هک و نابود میکنید تا به باس آن منطقه برسید. این را در چهار جهان (هر کدام با تعداد طبقات متفاوت) ضرب کنید، و کل بازی را خواهید داشت. در حالی که باس فایت ها میتوانند کمی چالش برانگیز باشند، رسیدن به آنها جایی است که همه چیز به سرعت یکسان میشود.
در اینجا لازم است به دو نکته توجه کنیم. اول اینکه، سیاهچالها به صورت رویهای تولید میشوند، بنابراین حتی اگر اقدامات بین سطوح خیلی متفاوت نباشند، گاهی اوقات با معماهای محیطی جدید و عجیب و غریب روبرو میشوید تا همه چیز تازه بماند.
نکته دوم و احتمالاً مهمتر این است که من Chronos Dungeon را به صورت تک نفره بازی کردم، هرچند که با افتخار اعلام میکند که امکان بازی مشارکتی تا چهار بازیکن را فراهم میکند. میتوانم تصور کنم که اگر این بازی را با دوستان خود انجام دهید، هک اند اسلشینگ کمی سرگرمکنندهتر خواهد بود؛ شاید این موضوع از تکراری بودن آن کم نکند، اما در عین حال، بازی کردن با دوستان تقریباً همیشه آنها را بهتر میکند. (همچنین باید توجه داشته باشم که در اینجا هیچ همکاری آنلاینی وجود ندارد، بنابراین یا باید به صورت محلی با دوستان خود بازی کنید یا به صورت انفرادی.)
اما حتی با در نظر گرفتن هر دوی این عوامل، این کافی نیست که فکر کنم Oceanhorn: Chronos Dungeon به هیچ وجه به اوج دو نسخه قبلی این مجموعه نزدیک نمیشود. حتی اگر آن دو بازی اول Oceanhorn از Zelda کپیبرداری کرده باشند، این کار را با حس سبک خاصی انجام دادهاند. بدون آن دزدی، تنها چیزی که اینجا باقی میماند بازیای است که به خودی خود کمی کلیشهای به نظر میرسد.
معماهای محیطی عجیب و غریب، گیم پلی را تازه نگه می دارند
قابلیت بازی به صورت چهارنفره سرگرمی گروهی زیادی را به ارمغان می آورد
گرافیک به سبک رتروی بازی واقعا تماشایی است
بیش از حد به عناوین قدیمی خزنده در سیاه چال وابسته است
نحوه دسترسی به باس فایت ها روند کاملا یکنواختی دارند
بیشتر المان های بازی حالتی کلیشه ای دارند
داستان نسبتا کوتاه است