در لحظات قبل از وحشت، آرامشی وهمآلود وجود دارد. این سکوت مربوط به یک خانه خالی در شب است، هوای ساکن قبل از طوفان. در بازی Labyrinthine – Console Edition این آرامش به شکل یک منوی ساده و صدای ملایم باد، خودش را نشان میدهد. در ابتدای بازی یک ورودی هزارتوی پرچینی ظاهر شد که نشان دهنده دعوتی تقریباً روستایی برای قدم زدن شبانه بود. اما میدانستم چه چیزی در انتظارم است.
من قبلاً در بازیهای مشابه دیگر چنین کابوسهای را دیده بودم، اما چیزی که در Labyrinthine انتظار نداشتم ماهیت تلهای بود که توسعهدهندگان Valko Game Studios گذاشته بودند. این بازی فقط دعوتی برای ترسیدن نیست؛ بلکه یک قرارداد اجتماعی برای گم شدن با هم است.
Labyrinthine که یک بازی ترسناک چند نفره و مشارکتی اول شخص می باشد، اکنون پس از سفری طولانی که در سال ۲۰۲۰ در Steam Early Access آغاز شد، به کنسولها آمده است و خود را به عنوان یک بازی ترسناک مشارکتی برای حداکثر هشت بازیکن معرفی میکند. فرضیه ساده است: شما و دوستانتان برای حل معماها وارد یک هزارتوی جنزده میشوید و با شانس، زنده بیرون میآیید. این ژانری است که با عناوینی مانند Phasmophobia محبوبیت پیدا کرد، اما در حالی که دومی بر تحقیقات ماوراءالطبیعه تمرکز دارد، Labyrinthine هرگونه تظاهر به علم را کنار میگذارد. در اینجا، هدف یکی است: بقای خالص در یک هزارتوی گیجکننده.
کاری که این بازی با بیرحمی تحسینبرانگیزی انجام میدهد، این است که مفهوم باستانی هزارتو را گرفته و معنای آن را تحریف میکند. با قرار دادن ما به راهروهای تنگ و تاریک آن به عنوان یک گروه، همراهان ما را به تنها راه نجات و در عین حال، بزرگترین نقطه آسیبپذیری ما تبدیل میکند. در واقع در این بازی وحشت واقعی هیولایی نیست که در تاریکی کمین کرده است؛ بلکه ترس اصلی از دیدن سوسو زدن چراغ قوه یک دوست و خاموش شدن آن در دوردست، فریاد زدن نام او در چت نزدیک و شنیدن فقط پژواک صدای خودتان در پاسخ است. این هزارتو برای به دام انداختن یک هیولا ساخته نشده بود، بلکه برای جدا کردن ما ازسایر اعضای گروه ساخته شده بود.
داستان بازی Labyrinthine – Console Edition ما را در نقش کارمندان یک پارک تفریحی قرار میدهد که وظیفه بررسی ناپدید شدن همکارمان یعنی Joan را بر عهده داریم. او که تحت تأثیر شایعات محلی قرار گرفته بود، تصمیم گرفت بخش بسته پارک را کاوش کند: هزارتوی قدیمی پرچین در ملک همسایه و البته، او هرگز برنگشت.
دنبال کردن رد پای Joan، یک تجربه اتمسفریک و تکهتکه است. روایت از طریق یادداشتهای مچاله شدهای که زیر یک سنگ پیدا میشوند، نوارهای صوتی ترکخوردهای که آخرین لحظات یک روح نگونبخت را بازپخش میکنند و فلشبکهای شبحوار که بر دیوارهای کپکزده تابیده میشوند، آشکار میشود. در طول بازی ما کشف میکنیم که این زمین زمانی متعلق به Ethel Fir بوده است که در اوج جنون و انزوا، سالها را صرف پرورش هزارتوی اطراف خانهاش، قلعهای سبز برای منزوی کردن خود از جهان، کرده است. او در سال ۱۹۳۵ درگذشت، جسدش هرگز پیدا نشد و ملک نفرینشده به دولت واگذار شد.
اولین ورود جدی من به هزارتوی این بازی با همکاری سه نفر از دوستانم بود که همگی از کهنهکاران بازیهای ترسناک باتجربه بودند. ما با یک نقشه وارد شدیم. یکی با اعتماد به نفس یک ژنرال قبل از نبرد گفت: «بیایید از میلههای شبتاب برای علامتگذاری مسیر استفاده کنیم. آبی برای بنبستها، سبز برای مسیرهای کشفشده.» ده دقیقه اول، عملکرد ما عالی بود. بیست دقیقه بعد، متوجه شدیم هرج و مرج محیط اطراف مان بر ما چیره شده است. زمین پر از میلههای شبتاب از هر رنگی بود.
گیمپلی Labyrinthine به دو بخش مجزا تقسیم میشود. حالت داستانی ما را در شش فصل با سناریوهای ثابت ترسناک از پیش نوشته شده هدایت میکند و ما را از هزارتوی اولیه به سردابههای زیرزمینی، مردابهای متعفن و معادن متروکه میبرد. این سنتیترین تجربه ترسناک است و جایی است که بازی به شدت میدرخشد. اینجاست که اتمسفر متراکمترین و ترسها تأثیرگذارترین هستند.
سپس حالت Case Files وجود دارد که این همان حالت بیپایان بازی است، با هزارتوهای تولید شده به صورت رویهای که نوید قابلیت بازی مجدد بیپایان را میدهند و اینجاست که Labyrinthine وارد قلمرو عجیبی میشود. با پروندههای مختلف، سیستمهای پیشرفت، ماموریتهای روزانه و صدها آیتم تزئینی برای باز کردن قفل به وجود میآیند. ناگهان، هدف تغییر میکند. دیگر فقط زنده ماندن در شب نیست؛ بلکه تکمیل ماموریت روزانه “احیای یک همراه” یا جمعآوری تجربه برای باز کردن نوع جدیدی از هزارتو یا یک کلاه احمقانه برای شخصیت من است.
ضمنا در این بازی، شما هیچ سلاحی ندارید. هوش، مهارتهای مشاهده و پاهای شما تنها ابزارهای دفاعی شما هستند. و هر یک از بیش از 30 موجودی که در این راهروهای جهنمی ساکن هستند، شما را ملزم به استفاده متفاوت از آنها میکند. هیولاها فقط دشمن نیستند؛ آنها پازلهای متحرکی هستند که هر کدام دفترچه راهنمای ترسناک خود را دارند که باید آن را یاد بگیرید، اغلب به سختی.
در کل، Labyrinthine واقعاً با هر بازی دیگری که قبلاً انجام دادهام متفاوت است. بازی کردن با یک دوست عالی است و شما را همیشه هوشیار نگه میدارد. مراحل بازی، از داستان گرفته تا پروندههای مختلف، همگی فکر شده و کاوش در آنها سرگرمکننده است. دنبال کردن خط داستانی کمی دشوار بود، اما هنوز هم عالی است. برخی از مراحل میتوانند پس از مدتی بازی کردن آزاردهنده شوند، اما در غیر این صورت اگر چند بیمار داشته باشید، بسیار لذتبخش هستند. گرافیک این بازی شگفتانگیز و بسیار بهینه شده است. البته این تجربه تا حدودی به دلیل حالت بازی بیپایان که میتواند تکراری شود، مختل شده است. با این حال، برای گروههایی از دوستان که به دنبال شبی پر از ترس و همکاری هستند، بازی کردن آن ضروری است.
روایت داستانی پرتنش که در زمینه القای ترس عملکرد فوق العاده ای دارد
اتمسفر و محیط بازی با جزئیات فراوان و به طرز فوقالعادهای طراحی شدهاند
ایده همکاری تیمی بازی واقعا عالی است
تنوع هیولاها قابل تحسین است و هر کدام ویژگیها و نقاط ضعف منحصر به فردی دارند
بازی در حالت بی پایان می توان یکنواخت شود
تکمیل بعضی از مراحل به صبر واقعا زیادی نیاز دارند